به روایت نگاه

24_روز_تا_بهار

1398/12/5 12:01
نویسنده : سمانه
92 بازدید
اشتراک گذاری

🍃
ظهر پنجره رو باز کرده بودم چشمهامو بستم بیدار بودم خواب هم بودم. هوا بوی اسفند میداد بوی اسفند همین سالها که اسفند گرم تر از چند ماه قبلش میشه و خبری از برف نیست که بابا بگه:" زمین نفس کشیده این برف روی زمین نمیشینه".توی ذهنم لیست کارهای عید نوشتم.بالا پایین کردم که چه کارهایی مهم تر و چقدر زمان میبره که به محمد بگم فلان ساعت لازم دارم پسرک رو مراقب باشه.یک دفعه سردم شد چشمام بسته بود فهمیدم آفتاب داره غروب میکنه.با خودم گفتم امسال خبری از مراسمات عید نیست سفره هفت سین نچینم.به فروزان و امیر فکر کردم که امسال اولین عیدی هست که خونه خودشون هستن،به آزاده و مهدی فکر کردم که امسال وسط سفره هفت سینشون مابین سنبل و سبزه عکس سونوگرافی دخترک رومیذارن.ذهنم دوباره رفت سراغ خونه تکونی به یکی دو روز نمیشد جمعش کنم دوباره گفتم خبری از مراسمات عید نیست سفره هفت سین نچینم.ذهنم رفت به چند هفته قبل که برنامه ریزی میکردم عید کجا بریم امسال اولین عید پسرکمون حساب میشه برنامه عید دیدنی چیده بودم طبیعت گردی و حتی شهر گردی. پسرک به محیط اطرافش هوشیارتر و مشتاق تر شده دوست داره دنیا رو ببینه ما هم دوست داریم با پسرک دنیا رو ببینیم حتی اگر دنیا همین شهر تکراری با امکانات کممون باشه.حساب کردم چند روز قبل داشتم به این چیزا فکر میکردم یادم نمی اومد تقویم رو توی ذهنم بالا پایین کردم یادم اومد فردا اول رجب. به طاهره گفته بودم به به پسرکش توی رمضان اردیبهشتی به دنیا میاد.هوا سردتر شد یادم اومد پسرک هم کنارم خوابیده سریع از جا پریدم پنجره رو بستم.با خودم گفتم تا حالا به چند نفر  از ته دل گفتم: کی دیده شب بمونه و صبح نشه؟کاش یه نفر این روزا اینو بهم میگفت.از عمق باورش.از ته دل.
24#_روز_تا_بهار

پسندها (1)

نظرات (3)

معصومه باروئیمعصومه باروئی
14 بهمن 99 12:03
خیلی متنتون قشنگه❤
معصومه باروئیمعصومه باروئی
14 بهمن 99 12:03
به شخصه من که با به دنیا اومدن حسین عزیزتراز جون❤️ و اولین عیدی هستش که حضور داره در جمع این خانواده ی قشنگ ۹ نفره برام بهترین عیده❤❤❤❤😍😍😍😍
معصومه باروئیمعصومه باروئی
14 بهمن 99 12:03
بمونید برام خانواده دوست داشتنی❤❤❤